صفحه اصلی > بازاریابی : کالبدشکافی داده‌محور کمپین‌های بزرگ در ایران

کالبدشکافی داده‌محور کمپین‌های بزرگ در ایران

تحلیل و کالبدشکافی داده‌محور کمپین‌های بزرگ در ایران (اسنپ و تپسی، همراه اول، بادی‌کر)

DNA یک کمپین موفق چیست؟

در دنیای اشباع شده بازاریابی امروز، یک کمپین موفق بیش از یک ایده خلاقانه یا یک بودجه بزرگ است. موفقیت پایدار، در درک عمیق از روانشناسی مخاطب، شناخت دقیق میدان رقابت و اجرای یک استراتژی حساب‌شده نهفته است.

اما چگونه می‌توان این «فرمول موفقیت» را کشف کرد؟ آیا راهی وجود دارد که بتوانیم DNA کمپین‌های بزرگ را مهندسی معکوس کرده و از آن برای طراحی استراتژی‌های خودمان بهره ببریم؟ پاسخ مثبت است. با استفاده از سوشال لیسنینگ و تحلیل داده‌های اجتماعی، می‌توانیم از سطح «تحسین کردن» یک کمپین عبور کرده و به لایه‌های عمیق‌تر استراتژیک آن نفوذ کنیم.

این گزارش، که بخشی از گزارش سالانه ۱۴۰۳ تپسل با عنوان «گزارش کاربردی بازاریابی دیجیتال ایران»  است، توسط تیم تحلیل دیتاک تهیه شده و دقیقاً همین کار را انجام می‌دهد. ما در این مقاله، به کالبدشکافی داده-محور دو کمپین بسیار مهم و یک رویداد بزرگ ریبرندینگ در ایران می‌پردازیم تا نشان دهیم چگونه داده‌ها، داستان پنهان در پس هر استراتژی بازاریابی را آشکار می‌سازند.

 

مطالعه موردی ۱: نبرد بر سر صندلی خالی؛ تحلیل رقابت اسنپ و تپسی

رقابت میان اسنپ و تپسی، یکی از جذاب‌ترین داستان‌های اکوسیستم استارتاپی ایران است. راه‌اندازی سرویس «سفر اشتراکی» توسط هر دو برند، میدان نبرد جدیدی را گشود که تحلیل آن، درس‌های مهمی در مورد استراتژی ورود به بازار و مدیریت ادراک مخاطب به ما می‌دهد. این دو رقیب سنتی، با دو رویکرد کاملاً متفاوت وارد این میدان شدند.

دو استراتژی، دو روایت:

1. رویکرد تپسی («باهمسفر»): تپسی با یک کمپین ۳۶۰ درجه و پر سر و صدا، استراتژی «تهاجمی» را در پیش گرفت. از تبلیغات

محیطی (بیلبورد) و دیجیتال (گوگل ادز، بنر) گرفته تا اینفلوئنسر مارکتینگ و روابط عمومی گسترده. تپسی همچنین با تکیه بر کمپین‌های خلاقانه و احساسی (مانند کمپین مسئولیت اجتماعی «درختی به نام تو»)، تلاش کرد تا روایتی فراتر از یک سرویس ساده ارائه دهد. هدف تپسی، ایجاد حداکثر آگاهی و گفتگو در کوتاه‌ترین زمان ممکن بود.

2. رویکرد اسنپ («سفر اشتراکی»): اسنپ، به عنوان بازیگر بزرگتر بازار، یک استراتژی «آزمایشی و کنترل‌شده»  را انتخاب کرد.

 معرفی سرویس عمدتاً از طریق کانال‌های اختصاصی برند (بنر داخل اپ، پوش نوتیفیکیشن) و با تمرکز بر پیام اقتصادی («به‌صرفه‌تر از سفرهای تکی») انجام شد. دسترسی به سرویس نیز در ابتدا به مناطق محدودی در تهران خلاصه می‌شد.

مقایسه کمپین‌های سفر اشتراکی دو برند اسنپ و تپسی از دید سوشال لیسنینگ

تحلیل احساسات کاربران: تأثیر استراتژی بر ادراک مخاطب

این تفاوت در استراتژی بازاریابی دیجیتال، تأثیر مستقیمی بر حجم و جهت‌گیری گفتگوها در شبکه‌های اجتماعی داشت.

تحلیل نمره خالص احساسات (NSS)، در پلتفرم‌های مختلف، یک داستان گویا را روایت می‌کند:

*   توییتر: در این پلتفرم که بخش مهمی از کمپین تپسی در آن جریان داشت، تپسی به NSS مثبت ۵٪ دست یافت، در حالی که اسنپ با حضور کمتر، NSS منفی ۲۵٪ را تجربه کرد.

*   اینستاگرام و تلگرام: در هر دو پلتفرم، تپسی با کمپین‌های گسترده و احساسی خود، نمرات بسیار بالاتری (به ترتیب ۸۰٪+ و ۵۰٪+) نسبت به اسنپ (۵۵٪+ و ۵٪-) کسب کرد.

(NSS شاخصی که جهت‌گیری کلی احساسات را در یک عدد خلاصه می‌کند و مانند یک دماسنج، نشان می‌دهد جو کلی گفتگوها مثبت است یا منفی.)

دغدغه مشترک: «امنیت»، پاشنه آشیل سفرهای اشتراکی

دغدغه پنهان در گفتگوها اما مهم‌ترین بینش (Insight) حاصل از تحلیل رقبا در شبکه‌های اجتماعی، در جایی فراتر از ارزیابی کمپین‌ها نهفته بود. تحلیل عمیق گفتگوها یک دغدغه مشترک و حیاتی را در میان کاربران هر دو برند آشکار کرد: امنیت در سفر با افراد ناآشنا. این داده نشان می‌دهد که برای پذیرش و موفقیت بلندمدت این سرویس، فراتر از تبلیغات و مشوق‌های اولیه، سرمایه‌گذاری بر روی اعتمادسازی و ارائه تضمین‌های عملی امنیتی (مانند سیاست هم‌مسیر هم‌جنس، احراز هویت قوی، اشتراک‌گذاری زنده مسیر)، نقشی کلیدی ایفا خواهد کرد.

تحلیل احساسات درباره کمپین سفر اشتراکی تپسی و اسنپ

مطالعه موردی ۲: کالبدشکافی کمپین «واو» بادی‌کر؛ دوئل یا شاهکار استراتژیک؟

در چشم‌انداز اشباع شده تبلیغات آنلاین، کمپین «واو» از برند بادی‌کر توانست به یک پدیده فرهنگی کوتاه‌مدت تبدیل شود. سلاح اصلی این کارزار، استفاده هوشمندانه از دو چهره‌ای بود که هر یک نماینده یک جهان متفاوت بودند: آزاده صمدی (نماد جسارت و غافلگیری) و مهران مدیری (اسطوره اعتبار و اطمینان).

در نگاه اول، این آرایش نیروها شبیه به یک دوئل برای سنجش محبوبیت به نظر می‌رسید. اما تحلیل موشکافانه و داده‌محور پست‌های اینستاگرام مرتبط با این کمپین، پرده از واقعیتی بسیار پیچیده‌تر و هوشمندانه‌تر برمی‌دارد: این یک رقابت نبود، بلکه یک مسابقه دو امدادی استراتژیک و یک قیف بازاریابی AIDA بی‌نقص بود.

بررسی کمپین بازاریابی بادی کر واو WOW آزاده صمدی - سوشال لیسنینگ

پرده اول: استراتژی انفجاری با آزاده صمدی (Attention & Interest)

کمپین با یک حرکت برق‌آسا و جسورانه آغاز شد: تیزری کوتاه و مرموز از آزاده صمدی که تنها یک کلمه می‌گفت: «واو». این جرقه، آتشی بزرگ را در شبکه‌های اجتماعی برافروخت.

عملکرد ویروسی: تحلیل داده‌ها نشان داد که به ازای هر پست، آزاده صمدی به طور متوسط بیش از دو برابر مهران مدیری بازدید  و نزدیک به چهار برابر او تعامل (لایک و کامنت) جذب کرد.

مأموریت: نقش صمدی، جلب «توجه» (Attention) و برانگیختن «علاقه» (Interest) در مقیاس وسیع بود. او با موفقیت یک Meme خلق کرد و کمپین را از یک پیام یک‌طرفه به یک گفتگوی عمومی و ارگانیک تبدیل نمود. او چوب مسابقه (توجه مخاطب) را با فاصله‌ای زیاد به نفر بعدی رساند.

پرده دوم: استراتژی تثبیت با مهران مدیری (Desire & Action)

پس از طوفان اولیه‌ی «واو»، مهران مدیری با نقشی کاملاً متفاوت وارد صحنه شد.  نقش او رقابت با صمدی نبود، بلکه مهار و هدایت موج ایجاد شده بود.

تمرکز بر اعتبار: تحلیل محتوا نشان داد که ۳۰٪ از گفتگوهای مرتبط با مدیری، مستقیماً بر «اعتبار» و «هزینه» («کمپین چند میلیاردی») متمرکز بود.  عبارت پرتکرار «کمپین چند میلیاردی»، یک سرمایه‌گذاری روانشناختی روی ذهن مخاطب بود تا بادی‌کر را به عنوان یک برند بزرگ و قابل اعتماد بپذیرد.

مأموریت: نقش مدیری، خلق «تمایل» (Desire) با تکیه بر اعتبار خود و سپس دعوت به «اقدام» (Action)   از طریق چالش‌ها و کدهای تخفیف بود.  مدیری نیامده بود تا هیجان بیافریند؛ آمده بود تا به مخاطبی که در طوفان هیجان‌زده شده بود، یک ساحل امن از اطمینان و اعتبار نشان دهد.  او دونده باتجربه‌ای بود که چوب مسابقه را گرفت و با قدرتی حساب‌شده، آن را به خط پایان (اعتماد و خرید) رساند.

بررسی کمپین بازاریابی بادی کر واو WOW مهران مدیری - سوشال لیسنینگ

نتیجه‌گیری نهایی کمپین: یک قیف بازاریابی AIDA بی‌نقص

این کمپین نه درباره اینکه کدام ستاره بهتر بود، بلکه درباره تیمی بود که بی‌نقص مسابقه را برد. آزاده صمدی استارت زد و چوب مسابقه (توجه و علاقه مخاطب) را با فاصله زیاد به نفر بعدی رساند. مهران مدیری، دونده باتجربه، چوب را گرفت و با قدرتی حساب‌شده، آن را به خط پایان (اعتماد و خرید) رساند.

این تحلیل کمپین بازاریابی به وضوح نشان می‌دهد که موفقیت، نه در یک دوئل ساده، بلکه در اجرای بی‌نقص یک استراتژی مکمل و چندمرحله‌ای نهفته بود.

مطالعه موردی ۳: یک برند، سه روایت؛ تحلیل ریبرندینگ همراه اول

در اسفند ۱۴۰۳، همراه اول از هویت بصری و استراتژی متحول شده خود رونمایی کرد؛ گذار از یک شرکت مخابراتی (Telco) به یک غول فناوری‌محور (Techco). اما بازتاب این خیز بزرگ در فضای مجازی، داستانی سه‌گانه و پر از تضاد را روایت کرد.

تحلیل واکنش‌ها به این رویداد نشان می‌دهد که دو عامل کلیدی، سرنوشت این ریبرندینگ را در فضای آنلاین رقم زد: دیدگاه‌های متفاوت گروه‌های مختلف مردم، و شخصیت منحصربه‌فرد هر شبکه اجتماعی.

تحلیل احساسات مخاطبان درباره کمپین ری‌برندیدنگ همراه اول

۱. روایت رسمی (تلگرام): تحسین و تأیید

در رسانه‌های رسمی و کانال‌های تلگرامی، این ریبرندینگ یک پیروزی بی‌چون و چرا بود. تحلیل محتوا، یک استقبال قاطع و مثبت (۷۵٪ احساسات مثبت) را نشان می‌دهد. مفاهیمی استراتژیک مانند «ورود به دنیای فراگیر (Immersive)» و «گذار به Techco» به طور گسترده بازنشر شد. این روایت، داستان یک برند پیشرو و آینده‌نگر بود.

۲. روایت مردمی (توییتر): نبرد اولویت‌ها

در توییتر، دیگر خبری از تحسین‌های قاطع نبود. اینجا میدان نبرد دیدگاه‌ها بود. نگرش به استراتژی کلی ریبرندینگ تقریباً به سه بخش مساوی تقسیم شد: ۳۶٪ مثبت، ۳۳٪ منفی و ۳۱٪ خنثی. شکاف میان «ارزش وعده داده شده» (چشم‌انداز آینده) و «ارزش درک شده» (کیفیت فعلی اینترنت) بود. کاربران با کنایه، اولویت‌های اساسی‌تری را به برند یادآوری می‌کردند. هسته اصلی انتقادات در یک ضرب‌المثل خلاصه می‌شد: «آفتابه لگن هفت دست، شام و نهار هیچی». کاربران با کنایه می‌گفتند: «کاش این پول را خرج کیفیت شبکه می‌کردید». برای آن‌ها، در حالی که خدمات اصلی با چالش مواجه است، هزینه کردن برای تغییرات ظاهری، اقدامی بی‌معنا بود.

۳. روایت تخصصی (اینستاگرام): تحلیل و توجیه

اینستاگرام، به صحنه نمایش متخصصان برندینگ و بازاریابی تبدیل شد. محفلی برای  «تحلیل تخصصی» و حتی «توجیه».  اینجا فضا نه به اندازه توییتر انتقادی و نه به اندازه تلگرام تبلیغاتی بود. تحلیل محتوا، غلبه قاطع نگاه مثبت و تحلیلی (۸۰٪ دیدگاه مثبت) را نشان می‌دهد. کارشناسان و طراحان درگیر در پروژه، فلسفه طراحی مینیمال، فونت اختصاصی و استراتژی عمیق پشت این تحول را برای مخاطبان علاقه‌مند تشریح می‌کردند.

چرا این سه روایت تا این حد متفاوت بودند؟

این شکاف عمیق، ریشه در چند عامل کلیدی داشت: ماهیت هر بستر (رسانه خبری، تالار گفتگوی عمومی، ویترین حرفه‌ای)، شکاف میان «ارزش درک شده» (کیفیت فعلی اینترنت) و «ارزش وعده داده شده» (چشم‌انداز آینده)، و حس وجود بازار انحصاری که بدبینی نسبت به هر فعالیت بازاریابی را تشدید می‌کرد.

این سه روایت متفاوت نشان می‌دهند که ادراک برند یک مفهوم یکپارچه نیست، بلکه تصویری چندپاره است که در هر بستر و از دیدگاه هر گروه از مخاطبان، به شکلی متفاوت ساخته می‌شود. یک تحلیل کمپین بازاریابی  موفق، باید قادر به درک و تفکیک این روایت‌های چندگانه باشد.

نتیجه‌گیری: مهندسی معکوس، کلید پیشرفت

این مطالعات موردی یک حقیقت مهم را آشکار می‌کنند: موفق‌ترین کمپین‌ها، آن‌هایی هستند که بر یک درک عمیق و داده‌محور از روانشناسی مخاطب، دینامیک‌های رقابتی و ماهیت هر پلتفرم بنا شده‌اند.

تحلیل کمپین بازاریابی رقبا، یک تمرین آکادمیک نیست؛ یک ابزار استراتژیک برای «مهندسی معکوس موفقیت» است. با کمک پلتفرم‌ سوشال لیسنینگ  دیتاک، می‌توانید DNA کمپین‌های موفق را کالبدشکافی کرده و از آن برای طراحی استراتژی‌های هوشمندانه‌تر، بهینه‌سازی بودجه و پیشی گرفتن از رقبا بهره ببرید.

دیگر نیازی نیست در تاریکی حرکت کنید. داده‌ها، نقشه راه شما برای خلق کمپین‌های به یاد ماندنی و تأثیرگذار هستند.

برای آشنایی با راهکارهای دیتاک در زمینه تحلیل کمپین، بررسی و مقایسه رقبا، درخواست دموی خود را از اینجا ثبت کنید.

بخش نهم از گزارش سالانه تپسل - به روایت دیتاک

درباره بازاریابی بیشتر بخوانید:

مها فیروزی

مقالات مرتبط

سهم صدا (SOV/SSOV) چیست و چرا برای مارکترها حیاتی است؟

در اکوسیستم پیچیده بازاریابی امروز، جایی که مصرف‌کنندگان با بمباران اطلاعاتی بی‌وقفه‌ای…

17 شهریور 1404

سوشال منشن چیست؟ آشنایی کامل با مفهوم social mention

سوشال مدیا مارکتینگ جزء نوین‌ترین روش‌های بازاریابی به شمار می‌رود که به‌دلیل…

دیدگاهتان را بنویسید